سلمانِ شما و سلیمانِ آنها
*محمدعلی دستمالی
آی ملت! از گرانی و تنگدستی چه باک، هنگامی که شما را نه با شهر فرنگ که با جام جم، مشغول کنیم. اما پیش از آن که به روایت جام جم بپردازیم، بشنوید این حکایت شکرریز را. گوش دهید داستان این انگشتربازِ شیدا و پاک باخته را.
اکنون، مرا اینجوری، بدون حلقه ازدواج و بی انگشتری می بینید. لیکن، پیش تر چنین نبودم. این که حلقه ازدواج بر انگشت ندارم؛ دو دلیل دارد. اول این که در یک مقطعی، کم کاری تیروئید و تزریق دوز بالای بربری، کاری کرد که فربه شدم و حلقه در انگشت نمی رفت. بعد که اندکی خودمان را لاغر و موزون کردیم، احتیاجاتی پدید آمد و حلقه ازدواج من و همسرجان، بر ترازوی زرگر نشست و فروخته شد! زر بدادیم و سیم که بهای چندانی نداشت، بر لب طاقچه ماند! انگشترهای زیبای من از یاقوت کبود و سرخ و عقیق و دُرّ و فیروزه و توپاز و سیترین، که پیش تر، هر روز یکی را با جامه هایم ست می کردم، به خاطر کرونا کنار نهاده شدند. چرا؟ از ترس خراب شدن نگین های نازنین و قیمتی انگشتر به خاطر اصابت قطرات الکل و مواد ضدعفونی ! حالا که ظاهرا کرونا رفته، مرا دل و دماغ انگشتربازی و انگشترنمایی نمانده است. ولی خوب … از برکت آن دوران، هنوز هم کمی تا مقداری سنگ شناس و گوهرشناسم. گر اندکی صبوری کنید، در یک گلوگاه و پیچ جالب، گوهرشناسی ام را به ماجرای سلمان فارسی و سلطان سلیمانِ عثمانی، پیوند خواهم زد!
پیش از ماجرای کرونا در تهران، میزبان رفیق شفیقی بودیم که با همسر و دخمل جانشان، کلبه ما را به حضور خود روشن کردند. سری زدیم به سعدآباد. در یکی از کاخ ها، یک تاج شاهی جلب توجه می کرد. اثرِ بسیار ارزان و ضعیف و مضحکی بود و کل تزئینات آن، صد هزار تومن نمی ارزید! منِ انگشترباز و گوهرشناس، خنده بر پهنای صورتم شکل گرفت و همراهان را ندا دادم: این تاج، در حد کاردستیِ دانش آموزان ابتدایی است. اینجا چه می کند؟ … پاسخی نبود و راستش را بخواهید، آنها به اندازه من اطمینان نداشتند که آن تاج، واقعا تاج نیست! من اما یقین داشتم با یک کالای نازل طرف هستیم. به یکی از راهنمایان مراجعه کردم و پرسیدم ماجرای این مثلا تاجِ شاهی چیست؟ گفتا: این همان تاجی است که در سریال «معمای شاه» استفاده شده و تهیه کننده آن را به مجموعه ی تاریخی ما هدیه کرده است! معما حل شد… . نه؟
در همان زمان، نه تنها در خود ترکیه، بلکه در بسیاری از کشورهای منطقه، سریال ترکی «محتشم یوز ییل» یا سده باشکوه، با محوریت زندگی و دوران زمامداری سلطان سلیمان عثمانی در حال پخش بود و تماشاگران بسیاری داشت. تهیه کننده سریال ترکی، یک شرکت تلویزیونی قدرتمند بخش خصوصی بود و هزینه گزافی صرف شده بود، تا همه چیز زیبا و باشکوه باشد. به عنوان مثال، تمام جواهراتی که بر دست و تن و گردن و سر شاه و ملکه و شاهزادگان بود، همه جواهر اصل بود. برخی از گردنبندها وانگشترهای به کار رفته در این مجموعه تاریخی، قیمتی بالاتر از کل تجهزات سینمایی و دوربین ها و دیگر ادوات گروه سریال ساز داشت! چند جواهرفروش نامدار ترکیه، این گوهرهای نفیس را همراه با نگهبان و کارشناس حاضر در صحنه، در اختیار تهیه کننده گذاشته بودند و همچنان که عقل و خرد بازاری آنها به درستی تشخیص داده بود، طولی نکشید که سیل مشتریان ثروتمندی که به تماشای سریال نشسته بودند، دقیقا همان جواهرات را سفارش دادند و ابتیاع کردند! القصه …
درست در همین روزهایی که در کشور ما، تورم به سطوح دهشتناکی رسیده و بسیاری از پدر و مادرها را در برابر فرزندان و میزبانان را در برابر مهمان شرمنده می کند، درست در این ایام تلخی که قیمت هیچ کالایی قصد ایستادن ندارد، در گوشه ای آرام از این مملکت، یک سریال تلویزیونی در دست تولید است. سریالی که به قول جام جمی ها، الف است و فاخر. سریالی تاریخی که قرار است مقاطعی از زیست یکی از صحابه ایرانی رسول اکرم (ص) یعنی سلمانِ پارسی را به تصویر بکشد. اول گفتند که سلمان فارسی با ۶۰ میلیارد تومان ناقابل ساخته می شود. اما بعدها، میرتاج الدینی نائب رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اعلام کرد هر کدام از سریالهای «موسی» و «سلمان فارسی»، دو هزار میلیارد بودجه می خواهند. یعنی برای ساخت دو سریال الف وِیژه قرار است ۴ هزار میلیارد تومان هزینه شود. اما این ارقام هم مربوط به پاییز پارسال است و با دلار کنونی، قطعا بودجه نهایی، بیش از این خواهد بود.
باور دارم که نه تنها سلمانِ پارسی، بلکه خیل بسیار بسیار گسترده ای از چهره های تاریخ ایرانِ پیش از اسلام و پس از اسلام و چهره های تاریخی دیگر کشورهای جهان، شایان آن هستند که بر اساس حیات و ممات آنها، فیلم و سریال ساخته شود، تیاتر و اُپرا بر صحنه رَوَد، رمان نوشته شود و از آنها یاد کنند. با این بخش از ماجرا، هیچ مخالفتی ندارم. شاید واکاوی لحظه های ناب زندگی سلمان پارسی و دیگران، برای امروز و حتی برای فردای ما، آموزنده و یا دست کم، سرگرم کننده باشد. هیچ اشکالی ندارد. خداوند رحمت کند سلمانِ پارسی را که حتما آدم خوبی بوده که توانسته در کنار آخرین رسول پروردگار باشد و او را همراهی کند. اما مشکل و مساله اینجاست که متاسفانه، برای به تصویر کشیدن زیستِ این یار حبیب، کسی از من مجوز نگرفته است! شاید باور نکنید اما حتی یک تماس تلفنی خشک و خالی نگرفتند! فکر می کنم به احتمال قوی، با شما هم تماس نگرفتند. اصلا شواهد نشان می دهد با هیچکداممان هماهنگی نکرده اند! موافقید در حق ما کم لطفی کرده اند؟ موافقید که بودجه و اعتبارات ملی و پولی که رزق مقسوم همه ماست، آن هم در این شرایط سخت و بحرانی، باید با تدبیری سختگیرانه تر و به صورت قطره چکانی و هدفمند خرج شود؟ نمی دانم این یادداشت مرا چند نفر می خوانند. نمی دانم چند نفر با من موافق یا مخالف هستند. اما به احتمال قوی، ممکن است بپرسند: مرد حسابی! مگر قرار است برای ساخت یک سریال، از یکایک ۸۵ میلیون شهروند این کشور، کسبِ رخصت شود؟ مگر برای ساخت مختارنامه و امام علی (ع) و حضرت یوسف (ع) رخصتی از مردم کسب شد؟ دوم؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به حاکمیت تعلق دارد و اتاق فکر حاکمیت، بر این باور است که سلمانِ پارسی، الگوی شخصیتی و رفتاری خوبی برای معرفی نقش ایرانیان در ترویج و توسعه اسلام است و خوب است اگر از او یاد شود. چه اشکالی دارد که با ساخت این مجموعه و دوبله آن به زبان های دیگر، ما نیز سری در میان سرهای دیگر درآوریم؟
من برای هر دو سوال، دو پاسخ کوتاه و ساده دارم. اول این که مراد از کسب رخصت و رضایت، استمزاج و نظرسنجی با روش های علمی و معقول است که اتفاقا صدا و سیما برای انجام آن، تجهیزات، نهاد، دانش و تجارب بسیار ارزشمندی دارد. چه اشکالی دارد در یک نظرسنجی درست و درمان، چنین سوال کنند: مردم جان! ما برای سال ۱۴۰۲ هجری شمسی، صد هزار تومان بودجه و اعتبارات داریم. به نظر شما، معقول است سی هزار تومان از این بودجه را خرج سریال سلمان کنیم؟ برایتان سلمان بسازیم یا احیانا سریال و برنامه دیگری می خواهید؟
در مورد موضوع دوم یعنی علاقه و گرایش حاکمیت به ساخت سریال دینی، می توان چنین استدلال کرد: با تکیه بر کدام پژوهش علمی، اثرگذاری مثبت سریال های تلویزیونی دارای محتوای دینی بر زیست مردمانمان اثبات شده است؟ آیا همزمان با پخش سریال های حضرت یوسف و مشابهین آن، یک تحقیق میدانی و دانشگاهی انجام شده و مثلا اثبات شده که این برنامه ها، مردم را دین مدارتر کرده و احیانا ده پانزده درصد از آمار جرم و جنایت کاسته است؟ استدلالِ عوامانه «سریال خوبی بود و موقع پخش، همه خیابان ها خلوت می شد»، به درد بحث علمی نمی خورد. دستگاهی که با پول مردم اداره می شود و بودجه ملی صرف می کند، اگر به خواسته ها و نیازهای واقعی مردم بی اعتنایی کند و فقط و فقط بر اساس الگوهای قدیمی و جماهیرشوروی وار، به دنبال مهندسی فرهنگی و مهندسی اجتماعی باشد، فقط پول هدر می دهد.. تهیه کننده ترک متکی به بخش خصوصی و درآمد تبیلغاتی، برای بازیگر، جواهرات حقیقی به کار می گیرد اما تهیه کننده دولتی ما، در برابر دوربین، چنان تاج بنجلی بر سر شاه پهلوی می گذارد که بیننده را به شدت می خنداند. بنابراین که توجه به بحث مهم شفافیت مالی و میزان درستی و نادرستی کار «ناظر کیفی»، بسیار مهمتر از چیزی است که تصور می شود.
می فرمایند: راهکار کدام است؟ چه باید کرد؟ بخش مهمی از جامعه ما خواهان این تیپ سریال ها هستند؛ مگر می توان به خواسته آنان بی توجهی کرد؟ به باور من، یکی از پاسخ های معقول به چنین سوالی، این است: اول این که اگر از بودجه عمومی کشور ارتزاق می کنید، قرار نیست فقط به خواسته های بخشی از مخاطبین توجه کنید و بقیه را به امان خدا رها کنید. دوم این که، بگذارید بخش خصوصی به میدان بیاید. کسی که تاجر و بیزنسمن و بیزنس وومن این کار باشد، نیک می داند که برای تامین هزینه های ساخت یک سریال تاریخی و دینی خوب و فاخر، چه تدبیری اتخاذ کند. اگر بخش خصوصی در این زمینه ها وارد شود و بودجه عمومی به چاه بی انتهای ان پروژه ها اختصاص نیابد، دان و تخصص سریال ساز غیردولتی، حتی هزینه یک بطری آب معدنی را هم لحاظ می کند و نمی گذارد هیچ سفر و اعشاری، این سو و آن شود. نتیجتا و عجالتا، خانوده ای که سقف خانه اش چکه می کند و هزار و یک مشکل و بیماری و هزینه و گرفتاری دیگر دارد، برای سور و سات عروسی پسر، ۷ گاو و ۱۲ قوچ را کباب نمی کند و تامین جهیزیه دختر، از چین و ماچین، ابریشم سفارش نمی دهد. برای کشور تحریم زده ای که از صندوق بازنشستگی گرفته تا تامین هزینه های روزمره و جاری اداره کشور، لنگ و محتاج مانده، خاصه خرجی های شبه فرهنگی و ولخرجی ها و بریز و بپاش های بی حساب .و کتاب از جیب مردم، نه گشودن دروازه های پارسایی و هدایت، بلکه خود خود جفا و اسراف است.