» کشاورزی » گزارشی از معضلات پسته کاران سمنان و روایت هایی‌‌‌ از کاهش برداشت
گزارشی از معضلات پسته کاران سمنان و روایت هایی‌‌‌ از کاهش برداشت
کشاورزی - ویژه

گزارشی از معضلات پسته کاران سمنان و روایت هایی‌‌‌ از کاهش برداشت

۰

استان سمنان با مساحت ۹۷‌هزار‌و ۴۹۱ کیلومتر مربع، هفتمین استان ایران از نظر مساحت است. شهرستان‌های گرمسار، آرادان، سمنان، شاهرود، دامغان، سرخه، میامی و سنگسر در این استان واقع شده‌اند. استان سمنان یکی از قطب‌های تولید پسته درجه یک در ایران است.

به گزارش اکو ۳۶۵ و به نقل از روزنامه شرق, قلعه حاجی، مرادآباد، حداده، ده‌ملا، کلاته ملا و مؤمن‌آباد از‌جمله روستاهایی است که باغداران آن به تولید پسته می‌پردازند. در این چند پارچه روستا نیز، مانند بسیاری دیگر از نقاط ایران، برای آبیاری باغات و دیگر محصولات کشاورزی، آب به قیمت گران خرید و فروش می‌شود. در منطقه‌ای که گزارش زیر در آنجا تهیه شده است، مالکیت چشمه‌ها، در زمان قاجاریه، متعلق به حاکم قومس بوده است. دو چشمه وجود داشته است؛ یکی قنات امیری که به نام خود امیر بوده و دیگری هم چشمه فخرآباد در روستای ده‌ملا. املاک فخرآباد در ده‌ملا، به نام دختر مظفرالدین شاه یعنی فخرالملوک بوده است. در دوره پهلوی، تعدادی از اهالی ده‌ملا، به تهران می‌روند و هم چشمه و هم روستا را از فخرالملوک خریداری می‌کنند. اسناد این قرارداد نیز موجود است. بعدها و رفته‌رفته، کسانی هم در این قرارداد به واسطه ارث یا خرید و شراکت، سهیم می‌شوند یا به دیگران انتقال می‌دهند.

از چهار چشمه‌ای که وجود داشته، یک چشمه به نام سیرو، برای شرب و مصارف عمومی اهالی روستا، واگذار می‌‌شود و سه چشمه دیگر نیز برای امور کشاورزی در نظر گرفته می‌شود و حقابه کسانی است که برای خرید و فروش این آب، اسناد و مدارک دارند. این قصه باغداران پسته‌کار است.

نجمه خانم آخوندی از همسرش آقا مصطفی مؤیدی می‌پرسد: مصطفی این سطل پسته را تو چیدی؟ مصطفی که وسط‌های باغ است می‌گوید کو؟ و خودش را به سرعت می‌رساند. سطل بزرگ، پر از پسته درجه یک است. نجمه می‌گوید باز باغ را دزد زده است.

اینجا سرقت هم اتفاق می‌افتد. از همین ده‌ملا گرفته تا مراد‌آباد و کلاته‌ملا. هرجا پسته باشد، دزد هم هست. پسته‌ها که می‌رسد، ما باغدارها خواب راحت نداریم. یک پایمان خانه است، ۱۰ پایمان باغ. شب که باغ تنها بماند، دزدها دخل پسته‌ها را می‌آورند. خیلی از درخت‌ها در همین دزدی‌هاست که آسیب می‌بیند. آنها که دانه‌دانه پسته نمی‌چینند. شاخه‌های پر از پسته را می‌شکنند و داخل گونی می‌ریزند. دلشان که نسوخته. زحمتی برای پسته‌ها و باغ نکشیده‌اند. ما صبح می‌آییم، یک‌دفعه می‌بینیم ۲۰، ۳۰ کیلو برده‌اند. هر‌چه که زورشان برسد. بپا می‌گذارند که تا باغدار سر برسد، خبردار بشوند و فرار کنند.

دزدها را اهالی می‌شناسند. بیشتر معتادها هستند. چند نفری هم هستند که وضع‌شان خوب است؛ اما باز دست‌درازی می‌کنند. همین سال گذشته در مؤمن‌آباد دزدها را گرفتند. کتک مفصلی زدند و موتورهای‌شان را هم آتش زدند. اهالی همان روستا بودند. بعد هم تحویل پلیس دادند. پریشب‌ها که در مسجد دور هم بودیم، فکر کردیم جایی درست کنیم که فصل پسته‌چینی، دزدها را آنجا زندانی کنیم. خود باغداری آن‌قدر مشکل و گرفتاری دارد که دیگر نمی‌دانیم با دزدها چه کار کنیم.

حسن آقای مهاجر اصالتا گرگانی است؛ اما نزدیک ۵۰ سال است که داماد مرحوم حاج غلامحسن است و با خدیجه خانم ازدواج کرده و پنج فرزند و کلی نوه دارند. او حالا دیگر خودش را بیشتر اهل قلعه حاجی و شاهرود می‌داند تا گرگان و شمال. موقع صحبت‌کردن می‌گوید الان که پیش شما هستم، یک دل من آنجاست و دلواپس باغ هستم. قرار است فردا یا پس‌فردا بچه‌های ما از تهران بیایند و کمک کنند تا پسته‌ها را بچینیم.

او خرده‌مالک است و در مرادآباد باغ پسته دارد. ۱۸۰ اصله درخت پسته ماده و حدود ۲۰ درخت پسته نر. درخت‌های نر به طور حساب‌شده‌ای، میان درخت‌های ماده کاشته شده‌اند. وظیفه گرده‌افشانی با آنهاست. آنها هستند که درختان ماده را بارور می‌کنند و به باغ رونق و نشاط می‌بخشند.

حسن مهاجر می‌گوید: بعضی باغدارها درخت نر نمی‌کارند. فکر می‌کنند فصل گرده‌افشانی، گرده نرها، سراغ درختان آنها هم می‌آید؛ اما این اشتباه است. هر باغی، در ازای هر تعداد درخت ماده، به چند درخت نر هم نیاز دارد. بعضی باغدارها هم کنار پسته، درختان میوه دیگر کاشته‌اند. مثلا سیب، زردآلو یا بادام که خیلی اشتباه است؛ چون جلوی گرده‌افشانی را می‌گیرد. باغ پسته، اسمش رویش است. فقط باید درخت پسته داشته باشد. حالا ممکن است ته باغ یک گوشه‌ای هم بتوان مو، انجیر یا درخت دیگر کاشت؛ اما لابه‌لای درخت پسته هیچ درخت دیگری نباید باشد. اصلا زمین و آب و هوای اینجا مخصوص پسته‌کاری است. من خودم در باغچه خانه چند درخت میوه کاشته بودم، دستی هم آب می‌دادم. خشک شدند. اینها چیزهایی است که باغدارها باید بدانند و رعایت کنند.

من روزی سه، چهار بار می‌روم باغ و دور می‌زنم و کل باغ را نگاه می‌کنم. یک درخت اگر دست خورده باشد، متوجه می‌شوم؛ چون نحوه چیدن منِ کشاورز با چیدن دزد فرق می‌کند. دزد عجله دارد. ممکن است شاخه را بشکند یا مثلا از ۱۰ تا دانه که می‌چیند، پنج تایش زمین بریزد و دیگر جمع نمی‌کند؛ چون بیشتر خوشه را می‌کشد و می‌ریزد داخل کیسه. درخت را هم طوری خراب می‌کند که آن درخت، سال دیگر اصلا پسته نمی‌دهد. سال گذشته، من شب‌ها توی باغ می‌ماندم. اصلا هم نمی‌ترسیدم. در طول شب تا صبح هم، دو، سه بار بلند می‌شدم و در باغ گشت می‌زدم. با چراغ‌قوه، تمام باغ و لای درخت‌ها را نگاه می‌کردم که کسی نباشد. صبح‌ها که هوا روشن می‌شد، می‌آمدم خانه و خانمم را هم سوار موتور می‌کردم و برمی‌گشتیم باغ. ته باغ دو ردیف درخت بود که پسته‌هایش رسیده و درشت شده بود و من شب و روز آنجا مواظب بودم. قرار بود پسر بزرگ من از تهران بیاید و پسته آن درخت‌ها را بچینیم و با خود ببرد. رفتم خانه دنبال خدیجه خانم که با هم برگردیم باغ. هر روز که دنبالش می‌رفتم تا حاضر می‌شد و می‌آمدیم باغ، یک ساعتی طول می‌کشید. آن روز دلواپس بودم. گفتم بجنب خانم. ۱۰ دقیقه‌ای برگشتیم باغ. ما داشتیم داخل خانه باغ لباس کار می‌پوشیدیم، نگو دزدها داخل باغ بودند. همین که صدای موتور ما را شنیدند، فرار کردند. وقتی به آن درخت‌ها رسیدیم، متوجه شدیم تازه می‌خواستند بچینند. کشیک ما را داده بودند. روی همان یک ساعت هر روز حساب کرده بودند. اگر آن روز دیر آمده بودیم، ۵۰ کیلو را راحت چیده بودند. امسال الحمدلله هنوز نیامده‌‌اند.

تا صاحب باغ یا کسی را ببینند، با موتور فرار می‌کنند. یک گونی با خودشان می‌آورند. اگر دزدی کنند و از باغ بیرون بروند، دیگر نمی‌شود کاری کرد. نمی‌شود بگویی این پسته مال کدام باغ است. طرف می‌گوید مال باغ خودم است یا خریده‌ام. سال قبل ۶۰ کیلو پسته ما را بردند. کیلویی صد تومان هم حساب کنیم، شش میلیون تومان می‌شد. نمی‌شود کسی را هم به‌عنوان نگهبان استخدام کنیم. امکانات می‌خواهد. ما داخل باغ آب و برق نداریم. همین یک اتاق خالی است. بعضی‌ها نگهبان افغانستانی‌ گرفته‌اند و شب و روز داخل باغ زندگی می‌کنند و کارگری باغ را هم انجام می‌دهند. آب می‌دهند، موقع چیدن محصول کمک می‌کنند، سم می‌زنند، کود می‌دهند؛ اما همین دیروز باغبان هم توی باغ بوده؛ ولی خواب بوده، دزد رفته و راحت چیده و این بیدار نشده؛ چون سر‌و‌صدا هم نمی‌کنند. هم چراغ‌قوه دارند و هم اینکه شب‌ها که اینجا مهتاب باشد، مثل روز روشن است. دزد دلش که نمی‌سوزد مواظب باشد پسته زمین نریزد یا درخت آسیب نبیند، همه را با هم می‌چیند و یک‌راست به کارخانه می‌برد. کارخانه‌دار هم از اینها نمی‌پرسد تو که خودت باغ پسته نداری، این را از کجا آورده‌ای؟ در‌حالی‌که آنها، هم باغدارها را می‌شناسند، هم دزدهای باغ را. ولی خوب… .

بعد از گردنه آهوران، از امیرآباد دامغان به بعد، روستا به روستا تا چشم کار می‌کند باغ پسته است. دامغان و تا نزدیکی‌های شاهرود یکی از مهم‌ترین قطب‌های تولید پسته در کشور است. نه‌فقط باغ‌ها، حیاط خانه‌ها هم پسته دارد. از پسته شاه‌پسند، اکبری، بهروم، احمد‌آقایی، پوست‌قرمز، عباسعلی تا کله‌قوچی. درختان پسته‌ای که مناسب‌ترین گونه گیاهی برای کاشت در کویر و منطقه آب‌و‌هوایی این محدوده است. آب زیادی نمی‌خواهد؛ اما طاقت تنش آبی هم ندارد. اگر باغدار نگران مسائل جانبی، مثل همین دزدی‌ها نباشد، سر صبر می‌ایستد تا همه پسته‌ها برسند و بعد می‌روند سر چیدن پسته‌ها؛ اما نگرانی باغدارها چنان زیاد است که روزانه پسته‌چینی دارند. باغ را می‌گردند و دانه‌دانه پسته‌های رسیده را می‌چینند و همان روز می‌برند به چال پسته برای فروش. چال پسته جایی است که در آن پسته به طور عمده خرید و فروش می‌شود. پسته‌ها از طرف کارشناسان محلی درجه‌بندی می‌شود. از درجه یک تا معمولی و نوع پسته‌ها هم از هم جدا می‌شود. از آنجایی که پسته تازه همراه با پوست است و خیلی زود فاسد یا سیاه می‌شود، باید خیلی سریع برای فراوری یا فروش انتقال یابد. باغدارانی هستند که پسته‌های خود را فوری به نزدیک‌ترین کارخانه می‌برند. تعداد کارخانه‌ها زیاد نیست؛ اما جواب‌گوی میزان برداشت و خدمات مورد نیاز هست. صفر تا صد کارهای لازم، در همین کارخانه‌ها انجام می‌شود.

ابتدا پسته‌ها در تناژ بالا به روی باسکول می‌روند. پسته‌ها با مقدار کمتر نیز روی وزنه‌های دیگر اندازه‌گیری می‌شود. دستگاه‌ها کاملا ایرانی و ساخت کارخانه‌ای در استان کرمان است. پسته‌های هر باغدار به طور جداگانه وارد دستگاه مخصوص پوست‌کنی می‌شود. پوست رویی پسته‌ها جدا و سپس در دستگاهی دیگر شسته می‌شود و آن‌گاه نوبت دستگاه خشک‌کن است. پسته‌ها خشک می‌شوند و روی زمین پهن می‌شوند. صحنه‌ای زیبا از هزاران تن پسته دهان‌گشوده که در زیباترین شکل ممکن، گویا تن به آفتاب داده‌اند. در این کارخانه‌ها هیچ‌یک از اجزای پسته هدر نمی‌شود. زنان و مردان شاغل در این کارخانه‌ها، کارهای مختلفی انجام می‌دهند؛ برای مثال پسته‌های به‌اصطلاح کور باز می‌شود و مغز آنها تبدیل به خلال پسته می‌شود.

با از پوست جدا‌شده پسته، علاوه بر اینکه می‌توان مربای بسیار لطیف پوست پسته درست کرد، بقایای آن تبدیل به غذای دام می‌شود. حتی کارخانه‌دارانی هستند که پوست اصطلاحا استخوانی پسته را صادر می‌کنند؛ چون برای درست‌کردن ناخن مصنوعی استفاده می‌شود. برای همین شاید تنها هدر‌رفت آبی باشد که برای شستن پسته‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ که اگر همین آب هم به سمت یک مخزن جمع‌آوری آب یا حتی درختان همان اطراف هدایت شود، می‌شود گفت میوه پسته و فراوری آن هیچ دورریزی ندارد و از‌جمله گران‌قیمت‌ترین محصولات کشاورزی محسوب می‌شود. اما این تمام داستان نیست. باغداران پسته مشکلات دیگری هم دارند که اجازه نمی‌دهد آنان پسته‌کارانی کاملا موفق باشند.

آنها از شکل حمایت و کمک دولت ناراضی هستند؛ به‌خصوص وقت‌های بسیاری که باغ‌هایشان دچار انواع آفت می‌شود از عملکرد وزارت یا جهاد کشاورزی بعضا راضی نیستند. کشاورزان می‌گویند یک بار نشده که بیایند و ما را برای خلاص‌شدن از شر آفت‌ها کمک یا راهنمایی کنند. ما خیلی این در و آن در می‌زنیم، اما کسی نمی‌آید؛ برای همین به تجربه خودمان پناه می‌بریم. ما هم که درس‌خوانده نیستیم. در حد و اندازه خودمان بلد هستیم. گاهی موفق می‌شویم، بیشتر وقت‌ها هم نه. از زمانی که پسته شروع می‌کند به مغز پرکردن، سروکله آفت‌ها هم پیدا می‌شود و ما واقعا نمی‌دانیم چه کار کنیم. مثلا سم‌ تهیه می‌کنیم که اصلا هم سم خوبی نیست. در‌حالی‌که دولت، با توجه به اینکه این منطقه و این چند پارچه آبادی همه پسته‌کار هستند، می‌تواند یک جایی مثل تعاونی درست کند و راهنمای باغداران باشد؛ چه برای تهیه انواع کود یا سم و چه شیوه به‌روز باغداری یا هر آموزش دیگری که برای کشاورزان مفید باشد. چرا کشاورز گرفتار سم قلابی شود.

اسماعیل شیخ‌حسینی چندین هکتار باغ پسته دارد. او و همسرش زهرا خانم، ۲۵ سال قبل، خانه و زندگی‌شان را در تهران رها کردند و به روستای آبا و اجدادی خود برگشتند و مشغول پسته‌کاری شدند. در آخرین روزهای تابستان در حالی آنها را در باغ بزرگشان ملاقات می‌کنم که از کنار مسیری انبوه از پسته‌های پوک عبور می‌کنم. او دستش را در میان پسته‌های از‌بین‌رفته فرو می‌کند و با اندوه می‌گوید: این حقِ من کشاورز نیست. من با تمام وجودم از تک‌تک این درخت‌ها مراقبت کرده‌ام، اما ما راهنمای خوب نداریم. نباید آفت این‌طور درخت‌ها و محصول ما را از بین ببرد. اگر مهندس‌ها و کارشناسان جهاد کشاورزی به ما سر بزنند، من نمی‌روم شاهرود که آنجا سم قلابی به من بدهند. به سم‌فروش می‌گویم درخت‌های من آفت گرفته است، می‌گوید از صابون مایع که‌ یک نوع سم است، استفاده کن. استفاده می‌کنم، حال درخت‌ها بدتر می‌شود. دوباره می‌روم، یک رقم سم دیگر می‌دهد. هیچ‌کدام به درد درخت نمی‌خورد و بیشتر آسیب می‌زند. آفت شدیدتر می‌شود. کشاورز، مهندس تلفنی نمی‌خواهد؛ کارشناس جهاد کشاورزی باید به خودش زحمت بدهد بیاید باغ را از نزدیک ببیند. همه آفت‌ها که یکی نیست. ممکن است نسخه یک باغ با دیگری فرق داشته باشد. با توضیح منِ کشاورز که نمی‌شود از راه دور درخت و باغ را معاینه کرد.

نجمه آخوندی با اینکه تهران خانه دارد و هر چند وقت یک بار می‌رود و می‌آید، اما همراه با همسرش زندگی در روستا را انتخاب کرده است. تنها پسرش فرهاد اتریش زندگی می‌کند و او مسئولیت باغ پسته پسرش را بر عهده دارد. او با درخت‌ها حرف می‌زند. نگران احوالشان است. روی برگ‌ها و تنه درخت‌ها دست می‌کشد و انگار دست‌هایش میزانی است برای آنکه بداند باغ چقدر تشنه است یا چه رسیدگی‌ای می‌خواهد. کشاورزها می‌گویند پارسال یک مهندس آمد و ما همه رفتیم روستای حداده، در مسجد جمع شدیم و سؤالات‌مان را از او پرسیدیم. سؤال کردیم چرا برگ درخت‌ها قبل از پاییز می‌ریزد؟ گفت علتش قوت‌نداشتن زمین است، باید کود بدهید. یا مثلا درباره پیوند‌زدن گفت بین ۶۰ سانت تا ۷۰ سانت باید پیوند بخورد و امسال که می‌کارید، سال بعد باید پیوند بزنید. بعضی‌ها هم چیزی بارشان نیست. مثلا یکی از باغدارها رفته شهر و پرسیده که چرا درخت‌هایش قارچ زده، طرف پرسیده اصلا قارچ چیست. باغدار عکس درخت بیمار را از روی گوشی موبایلش نشان داده، شاخه درخت صورتی‌رنگ بوده و آن آقا اصلا بلد نبوده راهنمایی کند.

باغدارها حمایت می‌خواهند. توجه می‌خواهند. درست است که همه‌شان آدم بزرگ هستند و هکتار هکتار باغ دارند، اما باغ چهار تا اتاق و یک پذیرایی نیست که با گردگیری و جارو‌کشیدن روبه‌راه شود. صحبت زمین و درخت است که جان دارد و نفس می‌کشد. با کوچک‌ترین رنجی مریض می‌شود و بیماری‌اش را صاف می‌دهد به درخت‌های دیگر؛ چه درخت‌های همان باغ و چه باغ همسایه. درخت جان و ریشه‌اش با آب گره خورده و اگر تشنگی‌اش به اندازه و به‌موقع رفع نشود، درخت‌ها تب می‌کنند، لاجان می‌شوند و تا تابستان که موقع باردهی است، پسته‌ها مغز پر نمی‌کنند. نه که فکر کنید درخت پسته ناز دارد و قهر و کار زیاد داشته باشد، نه. از قضا که چقدر مقاوم است. اگر درختان میوه‌های دیگر هر هفته آب می‌خواهند، پسته فقط چند نوبت تقاضای آب می‌کند. آب زیاد و پر‌و‌پیمان هم نمی‌خواهد. اما همان چند وعده باید خوب سیراب شود. برای همین است که درخت پسته قصه زیاد دارد. او خانه‌زاد کویر است و تاب‌آوری‌اش نقل زبان‌هاست.

باغدارها می‌گویند گاهی کارشناسانی می‌آیند که خوب و حسابی وارد نیستند و بلد نیستند ما را درست راهنمایی کنند. برای همین ما سردرگم می‌شویم و ناچاریم شهر که می‌رویم از مغازه‌هایی که کود و تجهیزات کشاورزی دارند کمک بگیریم. آنها هم روی حدس و گمان راهنمایی می‌کنند. مسئله این است که همین چند پارچه آبادی، سالانه اگر پشتیبانی و راهنمایی درست و حسابی شود، کلی پسته تولید می‌کنند. هر یک پسته باید ۱۵۰ سی‌سی‌ کالری مواد غذایی از زمین جذب کند. وقتی مواد غذایی به آن نرسد، یک سال در میان بار نمی‌آورد. اما اگر هر سال مواد لازم به زمین رسانده شود، درخت توانایی دارد که هر سال بار بدهد؛ حالا یک سال کمتر، یک سال بیشتر. برای خودشان هم خوب است؛ آمارشان بالاتر می‌رود. کیفیت پسته بازار دامغان را هیچ کجا ندارد، حتی کرمان و رفسنجان. درست مثل گردوی تویسرکان که لنگه ندارد، اینجا هم برای خودش قطب تولید پسته است. خب چرا کشاورز جماعت برنامه‌ریزی نداشته باشد و درست هدایت نشود. کشاورزها می‌گویند درخت به‌اصطلاح سال می‌زند؛ یعنی یک درخت ممکن است امسال بار بدهد، اما سال دیگر نه. ولی همه‌اش به قوت و جان زمین بستگی دارد. مثل زنی است که بچه‌ای پنج کیلویی به دنیا آورده و نیاز به مهربانی و رسیدگی دارد. مگر شوخی است این همه باردادن. نگاه به باغ و پسته‌ها که می‌کنی، انگار پایت را گذاشته‌ای وارد یک تابلوی نقاشی زیبا شده‌ای. از قدرت خدا همه چیز قشنگ است.

حسن آقای مهاجر می‌گوید من پسته‌کار نبودم، از دیگران پرسیدم و یاد گرفتم. دانش من و خدیجه تجربی است. خیلی‌ها تجربه‌ای که دارند، به راحتی در اختیار نمی‌گذارند. البته من می‌پرسم، چون همه با هم سلام و علیک داریم. مثلا یک نفر که پسته مرغوبی دارد و هر سال هم خوب بار می‌دهد، می‌روم می‌پرسم که چه کار می‌کنی؟ آنها هم راهنمایی می‌کنند. مثلا می‌گویند به‌موقع باید آب بدهی، چون آب‌دادن خیلی مهم است. فروردین نباید آب بدهید، چون گل درخت می‌ریزد. اصطلاحا می‌گویند گل می‌پرد. در عوض اردیبهشت باید آب بدهیم. هر ۳۵ روز تا ۴۰ روز یک بار باید درخت‌ها را آب ‌بدهیم. حداقل پنج ساعت. آب داخل جوی‌ها روان می‌شود و درختان که به صورت ردیفی کنار جوی‌ها کاشته‌ شده‌اند، آب می‌نوشند.

پسته‌های پوک را آتش زده‌اند. باغ بوی دود می‌دهد. آقا اسماعیل می‌گوید می‌خواهم جلوی چشمم نباشد. من و زهرا خانم غصه‌مان می‌گیرد روی پسته‌های پوک راه برویم. چند سال پیش همین‌جا، پنج تن محصول جمع می‌کردیم، الان یک تن جمع کرده‌ایم. محصول کم شده، حتما دلایل و مشکلاتی هست. یک زمانی، باغ‌ها یک باغبان داشتند. الان به دلیل گرانی هزینه‌ها باغبان ندارند. باغ من ۲۵ سال دارد. یک عمر است. پنج هکتار باغ است با دو‌هزارو ۵۰۰ درخت پسته. آن زمان‌ها اداره ترویج کشاورزی بود. اگر مشکلی داشتیم می‌رفتیم و همیشه هم در اتاق یک مهندس کشاورزی بود. الان متأسفانه اگر کاری داریم، نمی‌دانیم به کی باید بگوییم. یک آزمایش خاک می‌شود ۵۰۰ هزار تومان که درست هم کار را انجام نمی‌دهند. من الان کود پتاس گرفته‌ام که بریزیم داخل آب برود پای درخت‌ها. برای هر کیسه هم حدود دو میلیون پول داده‌ام. حالا هرچه داخل آب می‌ریزم و هم می‌زنم، جواب نمی‌دهد. حل نمی‌شود. گفتم بگذارم‌ تا صبح بماند، صبح هم همان‌طور بود. بعد فکر کردم با دست حل کنم. دیدم حل نمی‌شود. یعنی اصلا کیفیت ندارد. حالا آن مهندس که آنجاست می‌گوید ببر صد گرم بریز پای درخت. من توی آب ریختم حل نشده، حالا پای درخت بریزم حل می‌شود؟ من یک زمانی اینجا گاو داشتم، رفتم اداره دامپزشکی گفتم گاو من مریض است، گفت ما برای یک گاو نمی‌توانیم بیاییم. گفتم پس شما برای چی اینجا هستی؟ شما دکتر هستی پس بیا گاو مرا ببین. آمد یک آمپول زد و رفت. گاو هم تلف شد و مرد. ما از این مشکلات زیاد داریم. سم‌ها قلابی است و کسی نیست که به داد کشاورز برسد. الان در اداره کشاورزی ۵۰ مهندس هستند، ولی هیچ‌کدام جوابگوی کشاورز نیستند. الان اگر بروی و بگویی باغ من فلان عیب را دارد، بلافاصله چیزی تجویز می‌کنند و باید پنج میلیون،‌ ۱۰ میلیون پول بدهی تا فلان جنس را بخری. آخرش هم باغدار آن نتیجه لازم را نمی‌گیرد. الان می‌گویند آب نیست. درخت پسته که آن‌قدرها آب نمی‌خواهد. دو مرتبه آب‌دهی در زمستان و دو مرتبه هم در تابستان دارد. کلا در سال درخت پسته پنج مرحله آبدهی دارد. اما بعضی‌ها که اطلاع ندارند، ۲۰ بار باغ را آب می‌دهند و ترتیب آب محل را هم به هم می‌زنند و برنامه را خراب می‌کنند. کسی هم نیست که به اینها توضیح بدهد که اگر آب زیاد بدهی، درخت شکرک می‌گیرد و خراب می‌شود.

در کشاورزی سه عنصر مهم است؛ یکی آب به‌موقع، یکی کود به‌موقع، یکی هم سم به‌موقع. اگر کشاورز این سه مورد را دقت کند، بالاترین برداشت را می‌کند. در همین منطقه که من باغ دارم،‌ الان کشاورزی داریم که ۲۰۰ کیلو پسته هم ندارد، ولی من الان چهار تن پسته جمع کرده‌‌ام. ولی باز هم کم است. من باید ۲۰ تن پسته جمع می‌کردم. به خاطر اینکه کیفیت سم و کود و راهنمایی خوب نیست. اینجا همه تجربی کار می‌کنند و البته ضرر هم می‌کنند. سر سال می‌گویند ما ۲۰ سال است اردیبهشت سم می‌زنیم، الان هم باید سم بزنیم. درصورتی‌که آن موقع سم نمی‌خواهد و شما باید کارهای دیگری انجام بدهید. وقتی آب می‌دهی به باغ، درخت آفت می‌گیرد و همان موقع باید سم هم بزنی. اگر آب ندهی چه بهتر. هم آب از بین نمی‌رود و هم درخت بهتر رشد می‌کند. الان خود شما، چند باغ رفتید و چقدر پسته پوک و مغز نبسته دیدید؛ چرا؟ چون درخت‌ها را نزدیک به هم و توبه‌تو می‌کارند و گرده‌افشانی هم خوب انجام نمی‌شود. یا درخت گرفتار آفت شده و دلیل سوم، زمین قوت کافی ندارد. اگر داخل پسته حالت پنبه‌ای باشد، درست گرده‌افشانی نشده، اگر داخل پسته کرم باشد آفت زده، اگر هم مغزش کوچک است یعنی زمین قوت کافی ندارد. جبر هوا و منطقه هم هست. هوا خراب و بارندگی زیاد بوده و گرده را زمین نشانده و پسته مغز را پر نکرده است. برای همین امسال خیلی از پسته‌ها پوک شده است. من حتی جلسات آقای دکتر حکم‌آبادی را هم می‌روم. بالاترین تجربه را من در این منطقه دارم. البته تجربه هرچقدر هم داشته باشی، باز کم است. تجربه مثل علم است که هرچه داشته باشی، باز می‌بینی علم نداری. کشاورزان منطقه جایی را ندارند که بروند و درد خودشان را بگویند و مداوا بشوند. بابت این هم خیلی ضرر می‌کنند.

اینجا از زمان قدیم یک چشمه بوده،‌ بعد ۱۰، ۱۵ نفر آمدند و آب را برای خودشان برداشتند. الان این آب را ساعتی چند میلیون تومان به ما می‌فروشند. آب فخرآباد ساعتی ۴۵۰ میلیون تومان و آب چاه جهاد ساعتی ۲۵۰ میلیون تومان است. آبی که مال آن آدم فقیر هم هست. آب چشمه مال همه است، اما ۱۰ نفر چشمه را برای خودشان برداشته‌اند و به قیمت‌های بالا می‌فروشند به افراد ضعیف. یک نفر هم نیست که به اینها بگوید شما این آب را از کجا آورده‌ای. این کوه مگر مال جد و آباد تو است؟ این آب و این کوه مال همه است. آب چشمه ده‌ملا مال همه است. اگر این تقسیم‌بندی و فروش صورت نگیرد، آب به اندازه کافی برای همه باغداران هست. آب که نباید فروشی باشد. ولی مردم نمی‌آیند اعتراض کنند. مردم اعتقاد و اتحاد ندارند. مسئولان باید بیایند و تکلیف آب را روشن کنند.

الان من می‌خواهم اینجا استخر بزنم. اگر پارتی داشته باشم و خوب پول خرج کنم، می‌گذارند استخر بزنم، وگرنه جواب مرا هم نمی‌دهند. شرکت‌های واسطه این کار، دلال شده‌اند و حق حساب می‌گیرند. من اگر استخر داشتم، زمستان که آب ارزان است، داخل استخر ذخیره می‌کردم. حتی می‌شود آبیاری قطره‌ای هم کرد.

قیمت‌ها در همان چال پسته تعیین می‌شود و شاید بشود گفت مثل سایر محصولات کشاورزی، دلال‌ها هستند که روی قیمت تأثیر دارند و بیشترین سود را هم آنها می‌برند. در روستای ده‌ملا و روستاهای اطرافش پسته تازه تا اواخر تابستان زیر ۲۰۰ هزار تومان است. اما در تهران یا شهرهای بزرگ‌تر قیمت نزدیک به ۳۰۰ هزار تومان است که البته باید هزینه حمل‌ونقل و دیگر هزینه‌های اعمال‌شده را بر قیمت پسته یا هر محصول دیگری مؤثر دانست. کشاورزان و باغداران معمولا امکانی برای عرضه مستقیم محصولات خود ندارند. دوربودن باغات کشاورزی از شهرها، موجب فعالیت واسطه‌ها، هم در نرخ‌گذاری و هم انتقال محصولات به شهرها و مشتریان است. پسته هم به شکل پاک‌شده و جداشده از خوشه و هم به شکل چولمه، یعنی خوشه‌ای و کیلویی خریداری می‌شود. و معمولا هر دو کیلوگرم پسته با پوست تازه، بعد از جداکردن پوست، یک تا یک و نیم کیلو پسته خشک می‌دهد. تا پیش از فعالیت کارخانه‌ها، مردم روستا و به‌خصوص زنان، دور هم می‌نشستند و پوست تازه را از پسته‌ها جدا می‌کردند. و بلافاصله پسته‌ها را در آفتاب خوب و شدید تابستان منطقه کویری خود پهن می‌کردند و پسته‌ها به اصطلاح خندان می‌شدند. پسته‌های کور هم شکسته می‌شد و از آن خلال پسته درست می‌کردند و در بسته‌بندی‌های صد گرمی برای فروش عرضه می‌شد. گرچه هنوز باغداران کوچک با همین روش هم کار می‌کنند، اما مالکان و باغداران بزرگ، معمولا این مراحل را به کارخانه‌ها می‌سپارند.

اما داستان ما سمت دیگری هم دارد. مهندس مهرداد حاجی‌محمدی فردی شناخته‌شده در استان است که علاوه بر داروخانه گیاه‌پزشکی، یک مرکز خدمات کشاورزی و منابع طبیعی غیردولتی دارد و به باغداران برای خرید سم، کود و ادوات مشاوره می‌دهد و از باغات پسته بازدید می‌کند و به سؤال‌ها و مشکلات آنها رسیدگی می‌کند. او به معضلاتی که از سوی کشاورزان مطرح می‌شود، از منظر دیگری نگاه می‌کند که به دلیل متخصص‌بودن ایشان می‌تواند قابل تأمل باشد. باغداران این منطقه اغلب، پسته‌کار یا باغدار حرفه‌ای نیستند. بیشتر برای تفریح یا تفنن باغ تهیه کرده‌اند یا ارثیه‌ای است که به آنها رسیده و شغل اصلی آنها پسته‌کاری نیست و اگر هم هست اصولی و علمی برخورد نمی‌کنند. کار غیراصولی انجام می‌دهند و طبیعتا این مشکلات هم به وجود می‌آید. برای پسته باید هزینه بشود. پسته بیشترین هزینه تولید بین محصولات کشاورزی را دارد. باغداری که هزینه نکند، طبیعتا برداشت هم نمی‌کند. انواع و اقسام کود را باید بدهد، آبیاری باید مدیریت بشود. زمین باید ریز مغذی دریافت کند و کل باغ باید براساس آزمایش آب و برگ و خاک جلو برود و با توجه به نیاز زمین و باغ، کشاورز باید از انواع کودهای مناسب استفاده کند تا نتیجه دلخواه حاصل شود. اما در این منطقه چون اغلب خرده‌مالک هستند، اکثرا این کارها را نمی‌کنند.

عمده‌ترین مشکل ما که در بقیه نقاط هم با آن درگیر هستیم،‌ بحث قطع برق است که ما دو سال است گرفتار آن هستیم. سال گذشته طی تفاهم‌نامه‌ای با اداره برق، قرار شد، این اداره، برق مشترکان را فقط زمانی قطع کند که آنها بدهی داشته باشند. ولی به صورت غیرقانونی و برخلاف تفاهم‌نامه‌های سازمان برق و دولت، سال گذشته هفته‌ای دو روز و هر روز پنج ساعت قطع برق به چاه‌های کشاورزی دادند و امسال نیز این دو روز به سه روز افزایش پیدا کرد و هر بار برق هفت ساعت تمام قطع بود. نتیجه ایجاد مشکل در مدیریت آبیاری است. چرا؟ چون نظم آب‌دهی در محصولات کشاورزی بسیار مؤثر است. هر بار استارت‌کردن پمپ و خاموش‌کردن دوباره آن، با توجه به عمقی که چاه‌ها دارند، فشار زیادی به پمپ‌های کشاورزی وارد می‌کند و وقتی به صورت مرتب تکرار می‌شود، موتور پمپ‌ها آسیب می‌بیند. در همین‌جا، سال گذشته، دو بار پمپ سوخت. چاه‌ها ریزشی می‌شود و اگر یک چاه اینجا ریزشی بشود، شما با دو میلیارد هم نمی‌توانی آن را درست کنی و هزینه بالایی دارد. در بحث خرده‌مالکی هم قطع برق، مدار توزیع آب را به هم می‌زند.

در جاهایی که عمده‌‌مالک هست، زمین یک چاه دارد و مشکل زیادی ایجاد نمی‌شود. ولی جاهایی که خرده‌مالک هستند، قطع آب، مدار گردش آب را به هم می‌ریزد و کشاورزان خیلی اذیت می‌شوند. یعنی برنامه مدون و منظم برای توزیع آب، به دلیل قطع برق، به هم می‌ریزد. بنابراین، مدار آبی یا دوره آبدهی عقب می‌افتد. مثلا در سال گذشته، اگر ما ۲۰ روز یک بار آب می‌دادیم،‌ اینجا می‌شود ۲۵ روز. یا اگر ۴۰ روز یک بار آب می‌دادیم، می‌شود ۵۰ روز. یا جاهایی که مثلا برنامه ۱۰ روزه داشتند و حالا باید دو روز سه روز عقب بیندازند. این عقب‌افتادن‌ها برای گیاه تنش آبی ایجاد می‌کند و هرچه جلوتر می‌رویم این حساس‌تر می‌شود و نتیجه آن موقع برداشت محصول مشخص می‌شود. حالا ممکن است، پسته خیلی نسبت به آب حساس نباشد، ولی دیگر درختان میوه و مخصوصا صیفی‌جات از این تنش آبی آزار می‌بینند.

ما همیشه با اداره آب درخصوص آب‌های زیرزمینی منطقه درگیری داریم. در طول سال، اکثر چاه‌ها هفت ماه خاموشی دارند و فقط پنج ماه از آنها برداشت می‌شود. که البته برای حفظ آب‌های زیرزمینی این قانون خوبی است. قانونی که مجلس مصوب کرده و وزارت نیرو را مکلف به اجرای آن کرده و کشاورزان نیز برای حفظ منابع آبی با آن همراهی می‌کنند. در همین راستا، وزارت جهاد کشاورزی مکلف شد به کشاورزان کمک کند که اگر در اجرای سیستم‌های آبیاری، آب لازم کم باشد یا قطع شود، برای جبران آن با روش‌های مختلف به کشاورز کمک شود. مثل سیستم‌ آبیاری تحت فشار یا آبیاری کم‌مصرف.

الان ما چند مشکل داریم. یکی بحث پمپاژ ثانویه است، برق پمپاژ اولیه را وقتی وزارت نیرو نمی‌تواند تأمین کند، مسلما در برق پمپاژ ثانویه، مشکل خیلی اساسی‌تر می‌شود. مثل مواقعی که کشاورز بخواهد از استخر ذخیره، آب را پمپاژ کند. مسئله بعدی، براساس قانون ۸۰ درصد هزینه سیستم آبیاری با مجموعه جهاد کشاورزی و از طریق بودجه دولتی باید فراهم شود. ولی این ۸۰ درصد شامل حال استخر نمی‌شود و آن را محاسبه نمی‌کنند، خط لوله انتقال آب از چاه یا استخر تا محل باغ محاسبه نمی‌شود و فقط برای شبکه‌ای که داخل باغ اجرا می‌شود، دولت ۸۰ درصد به کشاورز پرداخت می‌کند. مثلا امسال می‌گویند ما برآورد کرده‌ایم و هر هکتار ۳۰ میلیون هزینه دارد و ما ۸۰ درصد آن را می‌دهیم. ولی در عمل کار که شروع می‌شود، ۳۰ میلیون هزینه نیست، بلکه ۱۰۰ میلیون است و دولت ۸۰ درصد از ۳۰ میلیون، یعنی ۲۴ میلیون را می‌دهد و ۷۶ میلیون دیگر را باغدار باید بدهد. این خودش یک مشکل اساسی است. باغدار توان اجرای سیستم آبیاری را ندارد. از طرفی نوبت‌دهی هم خیلی طولانی است. یعنی شما چند سال باید در نوبت باشی تا بتوانی سیستم را از طریق جهاد اجرا کنی. و در همین حال، قبل از آنکه سیستم آبیاری اجرا بشود، دولت آب را قطع و چاه‌ها را محدود می‌کند. یعنی ایجاد یک چرخه معیوب، قبل از اینکه زمینه‌سازی بشود، ابتدا به ساکن آب را قطع می‌کنند.

یکی دیگر از مشکلات اساسی،‌ بحث خرید تضمینی محصولات کشاورزی است. من نماینده خانه کشاورز منطقه هستم و کل محصولات کشاورزی تحت پوشش است. مطابق قانون، دولت باید قبل از فصل کشت، قیمت خرید محصول تضمینی را اعلام کند. مثلا گندم؛ قبل از مهرماه باید دولت اعلام کند که من سال آینده گندم را به این قیمت می‌خرم. امسال در مرداد،‌ بعد از گذشت ۱۰ ماه، هنوز کشاورز بلاتکلیف بود که دولت گندم را با چه قیمتی می‌خواهد بخرد. جالب این بود که کشاورز گندم را به دولت تحویل داده بود، ولی نه قیمت می‌دانست و نه چیزی به عنوان حداقل علی‌الحساب دریافت کرده بود.

ما قیمت تمام‌شده را از طریق انجمن گندم و خانه کشاورز درآوردیم و به دولت هم اعلام کردیم، ولی دولت قیمت خیلی پایین‌تری را مشخص کرد. ما قیمت تمام‌شده را بین ۱۵ تا ۱۶ هزار تومان برای هر کیلو اعلام کردیم. البته کشاورزان ۱۷ تا ۱۸ هزار تومان مدنظرشان بود، ولی فکر می‌کنم دولت زیر این مبلغ قیمت بدهد. مشکل اساسی‌تر این است که بعد از چهار، پنج ماه که گندم‌ها به دولت تحویل داده شده، هنوز پرداخت‌ها کامل انجام نشده است. کشاورزی بوده که در بانک کشاورزی وام داشته و باید خرداد تسویه می‌کرده، ولی چون هنوز پول فروش گندمش را از دولت نگرفته، نتوانسته تسویه کند. پولی که از طریق بانک کشاورزی به حساب کشاورز واریز می‌شود. یعنی حتی بانک کشاورزی هم طلب کشاورز از دولت را به‌عنوان ضمانت پرداخت قبول نمی‌کند. این در حالی است که دولت بابت تأخیر در پرداخت اقساط وام، کشاورز را جریمه می‌کند، ولی بابت چهار یا پنج ماه تأخیر در پرداخت پول گندم به کشاورز، هیچ سودی یا مبلغ اضافه‌ای پرداخت نمی‌کند. اینها مشکلات اساسی در بحث خرید تضمینی است. هم نحوه قیمت‌گذاری و هم نحوه پرداخت که هیچ‌کدام مناسب و درست و حسابی نیست.

مسئله بعدی در‌خصوص خرید تضمینی این است که ۳۰ قلم کالایی را که شامل می‌شود، جهت حمایت مستقیم از کشاورز است. یعنی اگر کشاورزی محصولی را تولید کرد و نتوانست در بازار آزاد بفروشد، دولت بخرد تا کشاورز حمایت بشود. اما الان کاملا برعکس شده؛ دولت به کشاورز می‌گوید گندم اگر می‌کاری حتما باید به من بفروشی، حق فروش در بازار آزاد نداری و اگر به بازار آزاد بفروشی من هم در موقع تحویل کود یا در بحث آب برای تو محدودیت قائل می‌شوم. در صورتی که قانون حمایت از محصولات کشاورزی می‌گوید اگر کشاورز این ۳۰ قلم کالا را که نیاز اساسی کشور و در جهت حفاظت از امنیت غذایی کشور است، نتوانست در بازار آزاد بفروشد، دولت در راستای حمایت از کشاورز و اینکه محصول روی دست کشاورز نماند، آن را با قیمت تضمینی خریداری کند. دولت می‌خواهد جو جامعه را آرام نگه دارد و مسلما افزایش قیمت مواد غذایی بیشترین نارضایتی را در جامعه ایجاد می‌کند، چون نیاز اولیه همه مردم است. این فشار به دامدار و کشاورز و هر تولید‌کننده دیگری منتقل می‌شود و مرغ، گوشت، شیر، لبنیات، تخم‌مرغ و انواع محصولات کشاورزی به شکل دستوری و از بالا به پایین باید پایین نگه داشته شود. در‌حالی‌که هزینه تولید خیلی بالا‌ست و نرخ تعیین‌شده به‌هیچ‌وجه هزینه‌های تولید‌‌کننده را پوشش نمی‌دهد و کاملا به ضرر تولیدکنندگان است.

امسال در این منطقه، گاودار ۳۰ساله ما تمام گاوهای شیری خود را فروخت. کسی که ۴۰، ۵۰ سال سابقه گاوداری داشت. می‌گفت در یک سال گذشته، یک و نیم میلیارد از جیب خرج گاوداری کرده‌ است. بیش از ۲۰ واحد دامداری سبک، در همین منطقه در چند سال اخیر جمع شده‌اند؛ چون هزینه‌ها و درآمدهایشان هماهنگی نداشته است. چون دولت می‌خواهد قیمت گوشت را پایین نگه دارد تا رضایت مردم را جلب کند و تا گاودار می‌خواهد جان بگیرد، سریع گوشت وارد می‌کند و باعث کم‌شدن قیمت گوشت در کشور می‌شود. دو سال تمام قیمت گوشت ثابت مانده بود، در‌حالی‌که هزینه‌ها افزایش پیدا کرده بود و این باعث ضربه شدیدی به دامداران شد. علوفه گران شد، ولی همان هم برای کشاورز صرفه نداشت، چرا؟ چون کیسه اوره را که ۵۰۰ تومان می‌خرید، دولت آقای احمدی‌نژاد‌ ۳۰ برابر و دولت آقای روحانی‌ ۴۰ برابر کرد و الان هم ۱۵۰ برابر شده است! کودی که کیسه‌ای سه‌هزار‌و ۵۰۰ تومان بود، الان یک‌میلیون‌و ۵۰۰ هزار تومان شده است. سه نوع کود اصلی بودند که حمایت دولتی داشتند؛ ازت، فسفر و پتاس که آن را هم به شکل مفید و مورد نیاز خاک نمی‌دهند. مثلا فسفاتی که به ما می‌دهند، فسفات ۳ نیست. فسفات ساده می‌دهند با درصد کم بازدهی و آن هم نه به اندازه نیاز کشاورز و کشاورز باید کود مورد نیازش را از بازار آزاد تهیه کند. الان پتاس خوب در بازار کیلویی ۱۳۰ هزار تومان است. برای تولید پسته، حداقل هر درخت در طول فصل به یک کیلو کود پتاس نیاز دارد. یک درخت اگر ۲۰ کیلو پسته بدهد، باغدار باید حداقل هزینه یک کیلو پسته را بابت کود پتاس بپردازد. برای همین است که پسته‌کاران هزینه‌های زیادی را باید متحمل شوند؛ چون هر‌چه نیاز دارند، گران است؛ از کود گرفته تا چیزهای دیگر.

قیمت صنعت این کار هم بی‌اندازه گران شده است. بخش عمده‌ای از کار پسته منوط به لوازم صنعتی است؛ از تراکتور گرفته تا ادوات صنعتی کوچک‌تر. اینها باعث شده به رغم افزایش هزینه تولید، نرخ فروش به نسبت پایین باشد. اینها نمونه‌هایی از فشاری است که دولت به کشاورز وارد می‌کند تا بتواند امنیت غذایی را حفظ کند.

نمی‌شود همه تقصیرها را گردن کشاورز انداخت. بخش آموزش و تحقیق جهاد کشاورزی تا چند سال پیش خیلی قوی کار می‌کرد، ولی الان یک مقدار ضعیف‌تر است. از طرفی، شاهرود شهر پسته‌کاری نیست و این منطقه، مرز شاهرود و دامغان است. اوج پسته‌کاری در دامغان است. ما امسال بیش از ۱۰ کلاس کشاورزی پسته‌کاری را با همکاری «انجمن پسته دامغان» و با همکاری «جهاد کشاورزی دامغان» برگزار کردیم. مدرسین آن هم از خبره‌ترین مدرسین سطح کشور بودند. اما در همین کلاس‌ها، اگر ۳۰ نفر شرکت‌کننده داشت، ۲۰ نفرشان کارشناسان بودند و فقط ۱۰ باغدار حضور داشتند. متأسفانه خود کشاورزها هم به‌هیچ‌وجه استقبال نمی‌کنند. ما وقتی یک کارشناس از تهران دعوت می‌کنیم، از دامغان تا شاهرود ۲۰۰‌ روستا داریم، نمی‌توانیم بگوییم شما ۲۰۰ روز اینجا بمان و روستا به روستا کلاس برگزار کن. برای همین کلاس‌ها در دامغان برگزار شد. نظام صنفی هم برای تمام کشاورزانی که عضو نظام صنفی و عضو خانه کشاورز بودند، پیامک ‌فرستاد. حدود ۱۸ هزار پیامک ارسال ‌شد، ولی فقط ۵۰ نفر آمدند. این دیگر کم‌لطفی کشاورز است. نمی‌شود این را به جهاد کشاورزی خُرده گرفت. کشاورزها می‌توانستند یک ماشین بگیرند و ۲۰ کیلومتر جلوتر به دامغان بیایند و در کلاس‌ها شرکت کنند. من خودم تمام کلاس‌ها را با ماشین خودم رفتم و به همه هم گفتم ماشین خالی است بیایید با هم برویم، هیچ‌کس نیامد. حتی برنامه پذیرایی و سرو ناهار هم بود. چند شرکت‌ خصوصی اسپانسر بودند، ولی با همه تدارکاتی که برایشان تهیه دیده بودند، نیامدند و استقبال نکردند. در‌حالی‌که کلاس‌ها محتوای آموزشی به‌روز و مفیدی برای پسته‌کاران داشت. دو، سه سال پیش فکر کردیم حالا که اینها نمی‌آیند،‌ در همین‌جا کلاس برگزار کنیم. در یک فصل زراعی، نزدیک به ۱۵ تا ۲۰ کلاس که به صورت تخصصی در رابطه با پسته بود، برگزار شد؛ از اقتصاد پسته تا باغداری، آبیاری، چگونگی شناخت و دفع آفات و هر چیزی که راجع به پسته بود. کلاس‌ها هر هفته و جمعه‌ها به شکل مدرسه در مزرعه و هر جلسه در یکی از باغ‌ها برگزار می‌شد. به اذعان کشاورزان، خیلی هم کلاس‌های خوبی بود، ولی در نهایت کلاس‌ها هیچ نتیجه‌ای نداشت. یعنی کشاورزان حضور داشتند، شش، هفت مدرس بسیار قوی هم داشتیم،‌ اما در نهایت کشاورزان آنچه آموخته بودند، در باغداری به کار نگرفتند! چرا؟ چون فکر می‌کنند آموزه‌های تجربی خودشان بهتر از دانش روز و آن چیزی است که معلمان در کلاس‌ها به آنها آموخته بودند. آنها می‌گویند تجربه ما بهتر است و با همان کار می‌کنیم. نکته دیگر آنکه زیر بار هزینه‌ها نمی‌روند. مثلا کارشناس وقتی توصیه تغذیه می‌دهد، توصیه تغذیه برای یک باغ یک هکتاری شاید سالی ۱۰۰ میلیون هزینه داشته باشد و باغدار حاضر نیست زیر بار این هزینه برود. ‌باغدار توجه نمی‌کند که وقتی برای باغش هزینه نکند، کلا شاید ۱۰۰ یا ۲۰۰ میلیون از باغ برداشت کند. اما وقتی هزینه می‌کند،‌ در عوض سطح درآمدش به ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیون می‌رسد.

دیروز یک محموله برای فراوری آوردند که فوق‌العاده عالی بود. درصد پوکی‌اش خیلی کم بود،‌ شاید دو درصد هم پوک نداشت. دهان‌بسته هم زیر پنج درصد، پسته‌ای که کیفیتش طوری بود که همان لحظه می‌شد کیسه کنیم و برای مصرف به بازار بفرستیم. چون تغذیه خوبی روی زمین انجام شده بود. شاید پنج درصد درآمد باغدار، هزینه تغذیه باغ شده باشد، ولی اگر این هزینه نمی‌شد، این نتیجه خوب هم حاصل نمی‌شد.

واقعیت این است که بخش خصوصی از صفر تا صد خدمات خوبی ارائه می‌دهد. از بازدید باغات، مشاوره،‌ هرس، سم‌پاشی، عرضه نهاده‌های کشاورزی، حتی به صورت مدت‌دار و دریافت به شکل اقساط هم با کشاورز همکاری می‌شود. یا مثلا در دامغان «شرکت تعاونی پسته‌کاران دامغان»‌ کارشناسان قَدری دارد. مجموعه‌هایی هم هستند که کارشناسان خوبی دارند و در آزمایشگاه آب و خاک، نمونه‌گیری از آب، برگ، خاک و تجزیه و تحلیل‌ نمونه‌ها و تهیه کودهای مناسب فعال هستند. متأسفانه اهالی اینجا، برای اموات خودشان هزینه‌های گزاف می‌کنند، ولی یک نفر حاضر نیست برای نیم‌ساعت آموزش، دستمزد یک مهندس را بپردازد. حتی خدمات رایگان را هم قبول نمی‌کنند و برایش وقت نمی‌گذارند.

جدای از اینها، می‌شود گفت مشکلات بنیادی و اساسی کشاورزان، اول از همه برمی‌گردد به جهاد کشاورزی و مجموعه دولت. وزارت نیرو و وزارت کشاورزی و زیر‌مجموعه‌های مرتبط که این موارد از سوی نظام صنفی و خانه کشاورز و نیز برخی تشکل‌ها مثل انجمن پسته دامغان یا انجمن انگور شاهرود مدام پیگیری می‌شود. اما در بحث مدیریت باغ‌ها، گرچه تا حدودی کوتاهی جهاد کشاورزی و بحث ترویج و توسعه و تحقیق هم مطرح است، ولی عمده مشکل به خود باغدار برمی‌گردد. یعنی حتی باغدار برای دریافت خدمات رایگانی که جهاد کشاورزی و بخش‌های خصوصی ارائه می‌کنند، مراجعه نمی‌کند. به هر حال یک قدم هم باید خود باغدار بردارد. اینها البته مشکلات باغدار خرده‌مالک است، باغدار عمده مالک ما چنین مشکلاتی ندارد. عمده مالک کسی است که یک هکتار و بیشتر باغ داشته باشد و در سطح وسیع کشت ‌کند.

یکی دیگر از مشکلات اساسی، باغ‌های رهاشده است؛ مثلا یک باغ پدری به شخصی ارث رسیده و او هم رفته شهر و رسیدگی نمی‌کند. این باغ مرکز توسعه و تکثیر آفت شده و شدیدا به باغ‌های مجاور آسیب می‌زند.

سال گذشته در روستای حداده باغی حدودا سه یا چهار جریبی، یعنی چهار هزار متر بود. وضعیت باغ بسیار خراب بود. پسته باغ جمع‌آوری و در کارخانه جداسازی شد. تقریبا ۳۰، ۴۰ کیلو پسته خشک با درجه دو و سه حاصل شد. همان باغ تحت نظارت کارشناس قرار گرفت و امسال یک تن و صدکیلو پسته درجه یک خشک به صاحب باغ تحویل داده شد. باغ پسته مدیریت می‌خواهد. آبیاری، تغذیه، سم‌پاشی و… . با باغ میوه فرق می‌کند. پسته باید کاملا تنها باشد و درخت دیگری در باغ نباشد. اگر میوه دیگری هم باشد باید جدا در گوشه‌ای از باغ باشد، نباید با درخت پسته مجاور یا قاطی باشد. حتی پیشنهاد جدی ما این است که ارقام (نوع‌های مختلف پسته) از هم جدا باشند. چون مدیریت ارقام پسته با هم تفاوت دارد. مثلا محلول‌پاشی در بهار در یک بازه سه روزه انجام می‌گیرد. ولی بعضی ارقام زودگل، بعضی متوسط‌گل و بعضی‌ها دیرگل هستند. یعنی بازه زمانی اینها ۲۰ روز با هم تفاوت دارد. ولی وقتی همه ارقام با هم باشند، محلول‌پاشی هم بدون توجه به نکته گفته‌شده، در یک بازه زمانی برای همه یکجا انجام می‌شود. درحالی‌که نباید، مدیریت مشترک برای همه منظور شود. اینها از جمله مشکلاتی است که باغداران سنتی و تجربی بیشتر با آن روبه‌رو هستند.

امسال هم گفته می‌شود جهاد کشاورزی علاوه بر کود پایه یعنی ازت، فسفر و پتاس، در سبد حمایتی خود از کشاورزان، تغییراتی ساختاری داده و به جای کود فسفره فسفات، دی‌آمونیم فسفات اضافه شده است. ولی کماکان، فروشگاه‌هایی هستند که از نظام مهندسی کشاورزی مجوز دارند و تحت عنوان داروخانه‌های گیاه‌پزشکی و تحت نظارت و سرکشی ماهانه جهاد کشاورزی، کودهای ریزمغذی و سموم مورد نیاز را در اختیار باغداران و کشاورزان قرار می‌دهند.

در همین منطقه کسانی هستند که به صورت غیرمجاز کار می‌کنند. مجوزی هم برای توزیع و فروش ندارند و نظارتی هم از سوی جهاد کشاورزی روی کار آنها انجام نمی‌شود. بعضی از کودها، سم‌ها و روغن‌هایی که به قیمت پایین‌تر به باغداران می‌فروشند، از لحاظ کیفی وحشتناک و آسیب‌زاست. ممکن است در فروشگاه‌های رسمی، نرخ کمی بالاتر باشد، اما در عوض محصولات درجه‌یک و مطمئن آنجا عرضه می‌شود.

برای مثال، یک نمونه روغن است که اسمش روغن وُرک است. این روغن را ما از شرکت‌های معتبر می‌آوریم. این روغن چند کارایی مختلف در بحث کشاورزی دارد. یکی این است که نیاز سرمایی گیاه را با توجه به خفگی که روی روزنه درخت ایجاد می‌شود، برطرف می‌کند. چون اگر سم گیاه در زمستان تأمین نشود، درخت بد از خواب بیدار می‌شود و در بهار بد شکوفا می‌شود. این روغن وُرک تنفس روزنه‌ای درخت را مختل می‌کند و یک شوک به درخت وارد می‌کند و درخت یک دفعه شکوفا می‌شود و حالت تکه‌تکه‌شدن از بین می‌رود. در بعضی از آفات مثل شپشک‌ها هم که سم به آنها اثر نمی‌کند، روغن وُرک با ایجاد یک لایه اینها را خفه می‌کند و موجب می‌شود مصرف سموم یک مقدار کاهش یابد. روغن وُرک اصلی پایه‌اش پارافین است و از آن تولید می‌شود. خب، قیمت پارافین هم بالاست. رنگ کِرِم و حالت خاصی دارد که اگر پنج سال هم ظرف آن را جایی بگذارید، حالت خودش را از دست نمی‌دهد. ولی الان روغن وُرک‌هایی با پایه گازوئیل تولید می‌کنند که با اسیدسولفوریک می‌جوشانند و شما اگر آن را سه ماه یک جا ساکن بگذارید، گازوئیل آن جدا می‌شود و بالا می‌آید. این گازوئیل تمام درخت‌ها را سرپوشیدگی می‌دهد. تمام روغن‌هایی که با پایه گازوئیل و اسیدسولفوریک تولید شده‌اند و قیمتشان ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان است، موجب آسیب شدید به درختان می‌شوند. درست است، روغن وُرک با پایه درجه یک، بالای یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان قیمت دارد. ولی نتیجه این کجا، آن روغن تقلبی کجا. ولی کشاورزان اغلب، به اختلاف قیمت توجه می‌کنند. نه کیفیت محصول. توانی هم برای توجیه آنها نیست و برای همین اعتماد جای خود را به بدبینی می‌دهد. باید گفت با نسل جوان راحت‌تر می‌شود کار کرد. چون در کشاورزان قدیمی، بیسوادی و کم‌سوادی هم مشکل بزرگی است.

مسیر موفقیت به سمت پسته‌کاری عمده‌مالکی و فرایند صنعتی است. در همین منطقه خیلی از اهالی یزد و سیرجان و رفسنجان آمده‌اند و در شاهرود و دامغان باغ‌های خوبی هم احداث کرده‌اند. پول خوب خرج می‌کنند و محصول خوب هم برداشت می‌کنند. مثلا طرف آمده صد هکتار باغ را، یکدست پسته اکبری احداث کرده و محصولی که برداشت می‌کند، پسته‌ای فوق‌العاده باکیفیت است.

دهیاران معمولا، اگر خودشان هم کشاورز باشند، همکاری ملموسی دارند، ولی اگر کشاورز و باغدار نباشند، ارتباط خوبی هم با کشاورزان پیدا نمی‌کنند. در هر حال یکی از بزرگ‌ترین کمک‌های دهیاران به کشاورزان، می‌تواند درست‌کردن جوی‌های آب و مسیر عبور آب باشد تا آب آسان‌تر به سمت باغ‌ها هدایت شود.

در این منطقه و به‌خصوص هنگام فصل برداشت، نیروی کار احتیاج است. این‌طور نیست که مکانیزه‌‌شدن موجب بی‌کاری کارگران شده باشد. اتفاقا ده‌ملا روستایی است که شعار معروفی دارد و آن این است که در ده‌ملا هیچ بی‌کاری وجود ندارد. حتی خیلی از کسانی که اینجا کار می‌کنند نیروهای غیربومی یا افغانستانی هستند. چون اینجا منطقه‌ای مهاجرپذیر است و خیلی‌ها برای کار به اینجا می‌آیند. کاری که کارخانه انجام می‌دهد، در منزل قابل انجام نیست. در خانه و به شکل دستی و سنتی ۲۰ کیلوگرم پسته هم به زحمت می‌شود خشک کرد. وقتی تولید انبوه است، این فرایند فقط باید به‌صورت صنعتی انجام بشود. ضمن آنکه فرایند صنعتی، کیفیت مضاعف‌تری به محصول نهایی می‌بخشد.

بسیاری از کارخانه‌های فعال در منطقه، ضایعات پسته کشاورز را به صفر می‌رسانند. تا چند سال پیش پسته به صورت تازه به بازار عرضه می‌شد و ضایعات پسته را دور می‌ریختند. اما اینجا و در زمستان، از همان ضایعات پسته دوباره مغز در‌آورده می‌شود. مثلا کسی که یک هکتار باغ دارد، از پسته‌های پوک و نیم‌مغز، حداقل صد کیلو مغز از کارخانه تحویل می‌گیرد. یعنی چیزی که تا چندسال پیش دورریز بود، تبدیل به منبع درآمد برای باغدار شده است و این کمک بزرگی به کشاورزان است. در مجموع، کارخانه‌ها نقش مهم و مؤثری در منطقه برای کشاورزان ایفا می‌کنند. برای مثال در شاهرود، کارخانه کنستانتره انگور فعال است. اگر انگور را سرما بزند، بازهم برای کنستانتره قابلیت استفاده دارد. انگوری که به هیچ عنوان به درد تازه‌خوری نمی‌خورد، کنستانتره آن را می‌خرد و استفاده می‌کند. تگرگ اگر بزند، انگور لک می‌شود و به درد بازار نمی‌خورد، ولی کنستانتره آن را می‌خرد. وجود کارخانه‌های فراوری مثل فراوری پسته و کنستانتره انگور، حمایت جدی از کشاورز است. دو سال قبل، انگور شاهرود را تگرگ زد. اگر کارخانه کنستانتره نبود، خیلی از باغداران انگور نابود می‌شدند. ولی کنستانتره به قیمت معقول انگورها را خریداری کرد و ضرر را خیلی کاهش داد. امسال کنستانتره کیلویی ۹ هزار تومان انگور را از کشاورز می‌خرد و کشاورز کلی هم سود می‌کند. چون هزینه سبد نمی‌دهد و هزینه کارگر هم نصف می‌شود.

روش‌های زیادی هست که بشود دورریز یا ضایعات محصول کشاورزان را به صفر رساند؛ مثلا از همین پوست تازه پسته و چیزهای دیگر می‌شود به عنوان کمپوست و برای کود سبز کشاورزی استفاده ‌کرد. یا کسانی هستند که خود پوست پسته خشک را به ترکیه صادر می‌کنند و از آن در مواد اولیه برای ساخت چیزهای مختلفی از جمله، نئوپان‌سازی، ام‌دی‌اف‌سازی و تهیه ذغال استفاده می‌شود. سال گذشته از همین منطقه، یک کانتینر به وزن ۲۴ تن به ترکیه ارسال شد. در این پنج سال و در همین مجموعه، یک بیل هم دورریز و ضایعات نداشتیم. حتی خاکه جمع‌شده در زیر دستگاه مغزکنی، جمع‌آوری و به عنوان خوراک دام استفاده می‌شود. تنها دورریز شاید، فاضلاب شست‌وشوی پسته باشد که همان هم در صورت جمع‌آوری می‌تواند برای آب کشاورزی قابل استفاده باشد.

نویسنده: زهرا مشتاق

لینک کوتاه: https://eco365.ir/mf3f

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×